چرا به دنبال آرامش هستیم؟

اکثر آدمها قبول دارند که در زندگی به دنبال عشق و محبت بیشتر هستند، اما چرا در جستجوی آرامش فکر هستیم؛ زیرا عشق و آرامش فکر تفکیک ناپذیرند. عشق، یک احساس و یا یک عاطفه نیست. عشق، مالکیت بر دیگری نیست. عشق، پذیرفتن بدون قضاوت است. اگر به دنبال عشق بگردید، آرامش می یابید و اگر در جستجوی آرامش باشید، به عشق می رسید.

معنای آرامش، خوردن قرص والیوم نیست، آرامش یعنی تعادل و توازن. در تمام ورزشهای رزمی، درس اول، درس تعادل و توازن است. در کاراته به شما می آموزند که قدرت، به تعادل بستگی دارد. اگر بیش از حد هیجان زده شوید، کارتان تمام است. قهرمانان گلف هم بر راز تعادل واقفند.

تعادل یا آرامش فکر، منشاء قدرت است. انسان آرام، به معنی انسان خواب آلود نیست! آرامش به معنای همسو شدن با قدرتها، به جای مبارزه با آنهاست. آرامش به معنای داشتن وسعت دید به جای اسارت در جزئیات است.

شخصی می گوید: "به محض اینکه قسط های ماشین را بپردازم، خیالم راحت می شود. در حد یک تئوری، این حرف خوب به نظر می رسد، اما نتایج، معمولا ناامیدکننده هستند. دلیلش این است که رسالت اصلی ما در زندگی، بازپرداخت وامها و یا بزرگ تر کردن استخرمان نیست.

ما برای کمک به یکدیگر متولد شده ایم و به این خاطر است که جهان هستی نشانه های زیر را به ما داده است:

• شادترین لحظات زندگی هر کسی، لحظات کمک به همنوعانش است.

• انسان زمانی عمیقا احساس تنهایی می کند که هدف اصلی او در زندگی، رسیدن به امنیت فردی باشد.

اگر شما هم در زندگی به دنبال امنیت فردی می گردید، سیاره را اشتباه آمده اید.

شخص دیگری می گوید: اگر می توانستم در حومه شهر خانه کوچکی داشته باشم و کمی پول برای دوران بازنشستگی ام کنار بگذارم، احساس امنیت می کردم. اما این طور نیست، امنیت واقعی از درون انسان نشأت می گیرد و خارج از وجود انسان، امنیت تنها یک افسانه است. بزرگ ترین بانکها ورشکسته می شوند، بزرگ ترین شرکتها با تمام تشکیلات شان از بین می روند و هواپیماهای بزرگ سقوط می کنند و... امنیت را در درون خودت جستجو کن.

چطور می توان بی اعتنایی دنیا را تحمل کرد؟ چاره این است: "قبولش کن و از آن لذت ببر. نیمی از لذت زندگی در این است که از اتفاقات فردا خبر نداریم. با خودت پیمان ببند: "هر اتفاقی بیفتد، با آن کنار می آیم، در برابر تمام ترسهایم می ایستم، اگر خانه ام بسوزد، مهاجرت می کنم، اگر اخراج شوم، آرام حفظ می کنم، اگر اتوبوس مرا زیر کند، می میرم؟"

و این واقعیت زندگی است. زندگی در این دنیا بسیار خطرناک است. خیلی ها در اینجا می میرند! اما مفهومش این نیست که باید تمام عمر مانند یک خرگوش ترسو زندگی کنیم.

 

چگونه می توانم به آرامش برسم؟

بخشی از آن به نگرش شما بستگی دارد و بخش دیگر، به عادات روزمره آرامش فکر.اگر متوجه شده باشید، تمام افرادی که زندگی شان سرشار از آرامش است، یک وجه مشترک با هم دارند و آن این است که این افراد، خود را موظف به حفظ تعادل پایدار کرده اند. بسیاری از آنها از طریق راز و نیاز با خدا، به این تعادل رسیده اند و گروهی دیگر با روشهای تمرکز و آرامش فکر و... همه آنها به دنبال خلوت و سکوت هستند و با غرق شدن در خویشتن، دنیای بیرون را می یابند.

خود من چهار سال در تعطیلات پایان هفته، روشهای آرامش جسم و فکررا تدریس می کردم و از دیدن تغییرات و پیشرفتهای شرکت کنندگان در کلاسهایم مبهوت می شدم. آنها می گفتند سردردهای شان درمان شده است، کارشان رونق گرفته است، فرزندان شان خوشحال ترند و رفتار همسران شان بهتر شده است و حتی در ورزش هم پیشرفت کرده اند و جالب اینجاست که در اکثر موارد آنها هیچ کار خاصی انجام نداده اند. در واقع تنها تفاوت آنها در مقایسه با گذشته، این بود که حساسیتهای خود را کاهش داده بودند و دیگر زندگی را خیلی جدی نمی گرفتند.

در دنیای غرب به ما یاد می دهند که کار کنیم. من در این مورد حرفی ندارم، اما به نظر من قبل از این مرحله، باید بیاموزیم که روحیه دشمنی با دنیا را کنار بگذاریم. به ما آموخته اند بجنگیم، دیگران را تحت فشار قرار دهیم و همین باورهای نادرست است که از انسان غرب، انسانی افسرده و ناامید ساخته است.

خود من وقتی این موضوع را فهمیدم که تصمیم گرفتم نقاش شوم. با خود عهد بستم که هیچ چیز جلو مرا نگیرد. نسخه ای که برای خود داشتم این بود: هفت روز هفته، روزی ده ساعت نقاشی کن و اگر کافی نبود، شبها هم این کار را انجامبده!

به این ترتیب چند تابلوی به دردنخور کشیدم و وقتی که دیگر کاملا ناامید شدم، با خود گفتم: هیچ کاری با عصبانیت و ناامیدی درست نمی شود.اگر باور داشته باشید که زندگی چیزی جز یک نبرد بی پایان نیست، زندگی واقعا جز آن نخواهد بود.

مرد جوانی برای دیدن یک هنرمند بزرگ به ژاپن می رود و پس از شنیدن حرفهای او می پرسد: "من می خواهم بزرگ ترین هنرمند شوم. این کار چقدر طولمی کشد؟"

استاد جواب می دهد: "ده سال"

مرد جوان می گوید: "استاد، اگر خیلی باهوش باشم و شبانه روز کار کنم، چقدر طول می کشد؟

استاد پاسخ می دهد: "بیست سال"

برگرفته از کتاب اندرو متیوس






تاریخ : چهارشنبه 99/9/19 | 10:18 عصر | نویسنده : alisani | نظرات ()


  • وب فارم آنلاین
  • وب کـــریـــس چـــت
  • وب بیا بخند
  • وب فار سی ام اس